مدح و مرثیۀ امام زین العابدین علیهالسلام
بیرون زده از خیمه چه نوری، چه امامی بیرون زده در روز، عجـب ماه تمامی مـیآیــد و در راه قــیــامــاً و قــعـــودا گامی به زمین خورده و برخاسته گامی میآید و پیـشانی او صبـح، چه صبحی میآید و پیـش نظرش شام... چه شامی شـمـشـیر به دست آمده لـبـیک بـگـویـد بیآنکه بگـویـد پـدر از جـنگ، کـلامی او تشنۀ سیب است، چه سیبی، چه نصیبی این بوی حبیب است، چه عطری، چه مشامی یک مرد به جا مانده، چه آغـاز غریبی یک مرد به جا مانده، عجب حسن ختامی دلها همه هـستـند اسیـرش، چه اسیری با تشنه لبان دم زدن از آب، عذاب است شرمنـدهام از رویت اگر قافیه آب است شرمـندهام از روی تو تنها نه فـقـط من از شرم تو بر صورت خورشید، نقاب است زینب سـر بـالـین تو با گـریـه نـشـسـته تر کردن پـیـشـانی بـیـمار، ثـواب است در خـیمه برای عـطشت نیست جـوابی از خیمه که بیرون بروی تیر جواب است درد تو به تـشـریح، مـضـامـین مـقـاتـل آه تو به تفسیر، خودش چند کتاب است چشمان تو بستهست، عجب روضۀ بازی! ای هر سـخـنـت هر عـمـلت آیـۀ قـرآن ای کـوثر جاری شده در سـورۀ انـسان هـر سجـدۀ تو یک شب یـلـدای خـلایق هر ذکر تو یک سنگ به پیشانی شیطان در گودی و بر نیزه و در طشت چه دیدی؟ ای موی تو هر سال در این مـاه پریشان بر پشت شتر، در غل و زنجیر چه دیدی؟ ای بی سر و سامان شدۀ سر به گریبان! در قصر چه کردند؟ چه دیدی؟ چه شنیدی؟ ای روضۀ سر بسته در این مصرع عریان! افـتادهای از پـشـت شتـر از غـم سرها؟ |